دلم يك شب اروم ميخواد...با اهنگي رومانتيك...
چندتا شمع ...ويك عالمه تو...
كه به دنيا...بگم خداحافظ...
دنياي من كسي ست...
كه در اغوشش جان ميدهم...
يعني تو
تويي كه خاطراتت تنها اميد زيستن براي من است
همچنان دوستت دارم
ميدانم كه تو هيچگاه اين جمله را درك نخواهي كرد
نميدانم چرا؟
شايد تو هنوز وسعت عشق مرا نيافته اي
شايد تو هنوز نميداني كه من چگونه دوستت دارم
يادم مي ايد كه ميگفتي ساده باش
حال ساده ميگويم:دوستت دارم
بر سجادهی زیتونی رنگ من، دراز کشیدهای تو،
می گذارم دستانم را، در دو طرف سرت،
میشوم خم و می بوسم پیشانیات را...
آنگاه که می خواهم برخیزم
ندایت میآید:
- «همینگونه بمان!»
- «بگذار پیشانیات را بر پیشانیام!»
باز ندای تو!
- «درد دل کن اکنون...»
سرازیرمی شود، اشکهایم!
میزدایی اشکهایم را، با بوسه هایت!
به سان پَر میشوم...
نظرات شما عزیزان: