بیا و خط بزن هر واژه ای که مرا تداعی می کند...
بیا و در هم بشکن لحظه ای که با یاد من می گذرد...
محو کن خیالم را در پس این بی رنگی...
حل کن احساس مرا در زلال چشمه...
گم کن پنجره نگاهم را...
بگذار رها شوم...
نمی خواهم یاد من، مرا در ذهن کسی زنده کند....
می خواهم در سردی خاک، گرمی این تن، بمیرد...
بمیرد...
بمیرد...
بیا و در هم بشکن لحظه ای که با یاد من می گذرد...
محو کن خیالم را در پس این بی رنگی...
حل کن احساس مرا در زلال چشمه...
گم کن پنجره نگاهم را...
بگذار رها شوم...
نمی خواهم یاد من، مرا در ذهن کسی زنده کند....
می خواهم در سردی خاک، گرمی این تن، بمیرد...
بمیرد...
بمیرد...
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : شنبه 14 دی 1392
| 13:41 | نویسنده : ali2000000 |